دانلود کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب
معرفی کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب
کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب داستانی فانتزی از زندگی پسری است که زندگی کاملا معمولی دارد، تا اینکه دست سرنوشت او را از جایی که هست برمیدارد و به دنیای دیگری میبرد. دنیایی که باید با انتخابهای وحشتناک، جان خودش و خانوادهاش را نجات دهد.
درباره کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب
کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب روایتگر ماجراهای زندگی پرفرازونشیب قاسم سُر است. پسری دوازده ساله که در یکی از روستاهای کوچک استان بوشهر زندگی میکند و زندگی کاملا معمولی دارد. اما روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند و همین میشود که دست سرنوشت او رابه جای دیگری میبرد. زندگی یکنواخت او حالا تبدیل به آتشی بزرگ شده است و اگر قاسم دیر بجنبد، تمام زندگیاش را در آن میسوزاند.
جم یکی از چهار نامی است که کشور ایران در گذشته به آن خوانده میشده. کشوری که زادگاه موجوداتی جادویی با قدرتهای ماورایی است. موجوداتی که نظیرشان را نمیتوان در هیچ کجای دیگر یافت. جم زادگاه قلمروهایی است که از زیبایی نظیر ندارند و مردمی که با هنرشان میتوانند تمام جهان را انگشت به دهان کنند. این کتاب هم حکایتی از همین مردم و همین سرزمین است.
کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستانهایی با درونمایه تخیلی لذت میبرید، کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه های سرزمین جم؛ دوره گرد عجیب
مثل هر شب، شام، نان و شیر غذایمان بود.
بهترین غذایی را که تا الان خوردهام، پارسال، مرغ آبپز بود.
ما خانوادهٔ فقیری بودیم، پدر نمیتوانست به تنهایی خرجمان را دربیاورد، به خاطر همین برادر بزرگترم، مادرم و من، هرکدام به کاری مشغول بودیم.
بعد از شام طبق روال همیشگی خواهرها و برادرهایم دورتادور پدر حلقه زدند تا برایشان نقالی کند.
کار موردعلاقهٔ پدرم نقالی بود، او از اجدادش این شغل را به ارث برده بود، لحن زیبایش در هنگام داستانسرایی هر شنوندهای را مجذوبِ خود میکرد، مردم روستا عاشق داستان هفتخوان رستمِ او بودند.
ما همگی شاهنامه را در کودکی حفظ کرده بودیم.
پدرم به شغلش افتخار میکند و عقیده دارد که شاهنامه، فرهنگ و گذشتهٔ ماست و ما باید به بهترین شکل از این میراث گرانبها نگهداری کنیم و به همین دلیل اسامی فرزندانش را براساس شاهنامه انتخاب کرده: سیاوش، گردآفرید، بیژن، کاوه، ماه آفرید، رُهام و منیژه.
تنها من بودم که اسمم با بقیه فرق داشت و معلوم نبود چگونه این نام را برای من انتخاب کردهاند.
پدر لبخندی میزند و میگوید: «خب امشب داستان چه کسی را بگویم؟»
بچهها شروع به حرف زدن کردند، هرکس چیزی میگفت و همهمهای در اتاق به راه افتاد.
برادر بزرگم-سیاوش، از جایش بلند شد، بقیه را ساکت کرد و گفت: «پدر، داستان من را بگویید.»
بچهها با صدای بلند اعتراض کردند.
سیاوش بادی به غبغب انداخت و ادامه داد: «داستان سیاوش از بقیهٔ بخشهای شاهنامه جذابتر است، مگر نه پدر؟!»
پدر سرش را تکان داد و برخلاف انتظار سیاوش گفت: «نه! در اصل داستان هفتخان رستم دلچسبتر است اما چون ما اینجا رستم نامی نداریم از سیاوش شجاع شروع میکنیم.»
سیاوش لبخند غرورآمیزی میزند و کنار بقیه مینشیند.
آهی کشیدم، خوش به حالش…
سیاوش نام شخصیتی محبوب در شاهنامه، فردی دلیر که از آتش جان سالم بِدَر برد و مایه افتخار پادشاه ایران زمین شده بود.
پدر بلند شد، عصای کوتاه و نقرهایرنگ نقالیاش را با یک دست چرخاند و دست دیگرش را به کمر زد و با صدای بلند شروع کرد:
به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد
چنین گفت موبد به شاه جهان/ که درد سپهبد نماند نهان
چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی/ بیاید زدن سنگ را بر سبوی
که هرچند فرزند است ارجمند/دل شاه از اندیشه یابد گزند
….
به خواهر و برادرهایم نگاه کردم، بااینکه بیشتر از هزار بار این داستانها را شنیده بودند ولی چنان مشتاقانه گوش میدادند که گویی بار اول است تابهحال چنین چیزی میشنوند.
پدر بعضی از جاهای داستان را بهعمد اشتباه میگفت تا حواس بچهها را بیازماید و بچهها یکصدا همگی با هم اشتباه او را اصلاح میکردند.
تنها کسی که ساکت و دور از جمع نشسته بود و با حسرت به آنان نگاه میکرد من بودم.
روز اولی که معنای داستانهای شاهنامه را درک کردم به یاد آوردم.
همان روز بود که فهمیدم نام من در شاهنامه نیست.
تا چند روز فقط گریه میکردم.
برادرهایم، من را مسخره میکردند و به همین دلیل پدر و مادرم آنها را تنبیه کردند، اما برای من کافی نبود، من شخصیتی را که هم نامم بود میخواستم تا با آن فخر بفروشم.
از آن روز به بعد هر وقت بچهها دور پدرم جمع میشدند تا برایشان نقالی کند من بیصدا از آنها دور میشدم.
این بار هم بدون ایجاد کوچکترین سروصدایی به بیرون اتاق رفتم.
مصاحبه شیرینو نیوز با نویسنده سرکار خانم زینب کوهرو
سلام خانم کوهرو امروز با شما هستیم با یک مصاحبه چند دقیقه ای کوتاه
آماده هستید؟ بله
شما چه طور نویسنده شدید؟
-سلام و عرض ادب.
لفظ نویسنده هنوز برای من خیلی زوده چون هنوز خیلی راه برای یک نویسنده خوب شدن دارم.
اما خب راستیتش من خودم هم نمیدونم از کی شروع به نوشتن کردم فقط وقتی به خودم اومدم و دیدم که دارم، داستان های کوتاه مینویسم، شاید شروعش از نوشتن داستان بصورت انشاء داخل ابتدایی بوده باشه و یا شاید هم از خیال پردازی های ذهنی…
چون هر انسانی قبل از اینکه بخواد قلم به دست بگیره و بنویسه باید نوشته اش رو داخل ذهنش سروسامون بده.
شیوه کارتان به چه شکل است؟ هر روز می نویسید یا منتظر الهام می مانید؟
-من هر روز بخشی از خاطرات و روزمرگی ام رو بصورت نوشته در میآورم اما در حوزه داستان اول به دنبال ایده می گردم و بعد شروع به نوشتن می کنم و این روند شاید چند روز یا چند هفته طول بکشد.
نویسندگان و شاعران قاعدتا دفترچه یادداشت همیشه به همراه دارند، شما چطور؟
_البته! من دفتر یادداشتی کوچکی همیشه به همراه دارم چون عقیده دارم که ممکن است در یه مکان و بصورت ناگهانی یه ایده به ذهن آدم خطور کند و باید خیلی سریع قبل از محو شدن، آن را داخل جایی ثبت کرد.
نوشته های تان را چه مقدار بازنویسی می کنید؟
_ قاعدتاً هر نوشته ای رو باید بارها خواند و ویرایش کرد، هم از نظر محتوا و هم از نظر علائم نگارشی.
مقدار معینی ندارد فقط باید نوشته را به آن حد از پختگی برسانیم، حالا خواه با دو بار بازنویسی و یا خواه با بیست بار.
آیا آثار خود را نقد می کنید؟
-بله، و این که داستان و نوشته هایم را شخصی نقد کند خیلی خوشحال می شوم و با آغوش باز پذیرای نقد هستم، زیرا نقد را به منزله قوی تر کردن قلمم میدانم.
نظرتان درمورد شروع داستان یا رمان چیست؟
-من همیشه در حال ایده پردازی و فکر کردن به داستان هستم و همیشه هم پیشگام نوشتنم.
نام داستان یا رمان را کی و چگونه انتخاب می کنید؟
-من حساسیت زیادی برای انتخاب نام داستان یا رمانم دارم و عقیده دارم نوشتن کتاب یک طرف و انتخاب کردن اسم برای کتاب یک طرف دیگر، باید دقت زیادی را صرف انتخاب کردن نام کتاب کرد.
اسم کتاب یعنی هویت کتاب.
آیا نویسنده به الهام هم نیازمند است؟
تا چه اندازه با نوآوری در ادبیات موافق هستید؟
-نوآوری همیشه و در هر زمینه ای خوب است و علمی یا هنری که با نوآوری همراه باشد پایدارتر خواهد ماند.
از کدام نویسنده ایرانی یا غیر ایرانی متاثر بوده اید؟
-از رمانهای گابریل گارسیا مارکز و جی کی رولینگ، الیف شافاک، دارن شان،همچنین مستند های زیبای آقای حداد پور جهرمی، عباس معروفی و…
به نظر شما چه تفاوتی بین یک نویسنده و یک فرد عادی وجود دارد؟
– نه هیچ تفاوتی نیست، همهی انسان ها با هم برابر هستند و هر انسانی قدرت نوشتن و خلق داستان را دارد فقط باید خودش را باور داشته باشد و این باور از درونش نشأت بگیرد
آینده رمان و داستان کوتاه را در ایران چگونه می بینید؟
-ایران معدن استعدادهای ناشناخته و بکر است، مطمئنا فرزندان این سرزمین در هر عرصهای من جمله ادبیات و داستان پیشرفت های چشمگیری خواهند داشت.
در نوشتن چقدر از روان شناسی کمک می گیرید؟
_تا جایی که امکانش باشه از این علم در جا جای نوشته هایم استفاده میکنم.
حرفی برای نویسندگان تازه کار ندارید؟
_شروع و تلاش کردن از هر سنی و هر مقطعهای قابل ستایش است، آدمی باید از استعدادهایش به نحو احسن استفاده کند، با تمرین و تکرار میتوان استعداد نویسندگی را تقویت کرد و همچنین ایمان به خود بی تاثیر نیست.
ثبت دیدگاه